-
یادگاری خدا...
جمعه 26 خردادماه سال 1391 15:20
جمعه میاد میره بازم میاد میره چه فایده نه ما آدم میشیم که سیسصد وسیزده تا بشیم نه خدا دیگه میذاره تنا یادگاریش رو زمین پر پر بشه کاش . . . نمیگم جمعه کاش روز رسیدن تو برسه یا همون روزی که از جمیعت سر به فلک کشیده زمین سیصد و سیزده تا دونه آدم پیدا بشه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 16:00
حالا که خودمونیم من و تو یی که شباهت عجیبی به من داری حالا که غریبه ای نیست یا شاید هم من برای تو و تو برای من بی نهایت غریبه ایم به من بگو ای آدم آدمیت را چه شد؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 15:44
آخر کوچه نا امیدیم ایستاده ام به دیوارها که چنگ میزنم می شکنند گاه ملول میشوم که تکیه گاهم نیست و گاه خوشحال که فرو میریزند اما هر دو بی جواب است درمانده تنها بی یاور آخر کوچه نا امیدیم ایستاده ام ناگاه خسته بر زمین چنگ میزنم و فریاد میزنم خدااااااااااا. زمین سفت است زمین خدا آرام مرا در آغوش میگیرد ومن آرام میشوم...
-
مائیم و همین یه دونه خدا
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 11:08
مائیم و همین یه دونه خدا توجه کردین وقتی از یه چیز دوست داشتنی فقط یه دونه داریم چه جوری چار چشمی مواظبشیم . . . . . . . . . . پس چرا قدر این یه دونه ی با ارزش که فقط و فقط همین یه دونه است یکتاست و مثل اون دیگه وجود نداره رو نمی دونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
چشم انتظار...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 11:00
روزها که خورشید می تابد کمی به شمعها استراحت میدهم به پای خورشید زنگوله ای بسته ام که هر گاه رفت به صدا در آید و من شمعها را روشن کنم تا جاده ی رو به انتظار تو تاریک نماند
-
]چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 10:54
خدایا به آدمهایی که آفریدی از تو می گویم اما . . . . . . . چه ناشیانه خود را به نا آشنایی میزنند
-
به سوی تو ....
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 10:48
خدایا بی تو هیچم پس هرگاه مسیرم را به سوی غیر از تو کج کردم دستهایت را روی شانه هایم بگذار و مرا به سوی خودت برگردان.........
-
به نام خود خود خدا
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 10:33
سلام به خدای مهربونم سلام به همه دوستان گلم به نام خداوند باران ، خداوند مهر خداوند ابر و زمین و سپهر خداوند مهر و خداوند نور خداونو انسان ، خداوند حور