فقط خدا

همه چیز

فقط خدا

همه چیز

آخر کوچه نا امیدیم ایستاده ام
به دیوارها که چنگ میزنم می شکنند
گاه ملول میشوم که تکیه گاهم نیست
و گاه خوشحال که فرو میریزند
اما
هر دو بی جواب است
درمانده
تنها
بی یاور
آخر کوچه نا امیدیم ایستاده ام
ناگاه خسته بر زمین چنگ میزنم
و فریاد میزنم
خدااااااااااا.
زمین سفت است
زمین خدا آرام مرا در آغوش میگیرد ومن آرام میشوم
پستی زمین 
بلندی آسمان خدا را برایم نمایان میسازد
و من بال افکارم به دشت امید پا می گذارد
حالا فریاد میزنم و می گویم
خدایا باز هم تو...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد