روزها که خورشید می تابد
کمی به شمعها استراحت میدهم
به پای خورشید
زنگوله ای بسته ام
که هر گاه رفت
به صدا در آید
و من
شمعها را روشن کنم
تا جاده ی رو به انتظار تو
تاریک نماند